بیرق زهرا سلام الله علیها

بیرق ما چادر خاکی توست

بیرق زهرا سلام الله علیها

بیرق ما چادر خاکی توست

بیرق زهرا سلام الله علیها

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

نویسندگان
۱۲
ارديبهشت


بسم رب الشهدا و الصدیقین....

الحمدلله سال آخر دانشگاه هم شهدا مارو طلبیدن .

از روز اول برام خاطره بود تا آخرش..

بزرگترین افتخاری ک نصیبمون شد حضور مادر شهید توی سفر بود..خیلی مهربون و دلسوز.موقع نهار بود رفتم پیش مادر شهید سلام علیک و خسته نباشی و... یهو انگشتر دستشو درآود داد بهم..جا خوردم...آخه اصلا لیاقتشو نداشتم..انگشتر خودش بود...اینو بهش گفتم.گفت این یه هدیه ست از طرف مادر شهید؛خیلی اصرار کرد گرفتمش.تسبیحش رو هم داد به دوست عزیزی که چندماه بعد توی سفر زیارتی حج باهم همسفر میشدیم.... 

خاک جنوب جاذبه عجیبی داره... همه رو مجنون خودش میکنه...

خیلی حس غریبیه...این که بعد از چهارسال باید از جو اردوهای دانشجویی فاصله بگیرم...

خیلی دلگیر و افسرده...

اما دنبال یه نشون بودم..از شهدا...

ظهر روز آخر بود...آخرین ایستگاه معراج شهدای شهید محمودوند اهواز...

مثل همیشه با دوستم م.ر بودم...همه ی پلاکایی که بعنوان بخشی از بسته فرهنگی گرفته بودیم رو آوردیم و به کفن پاک شهدای گمنام متبرک کردیم..

وقت رفتن بود و دل کندن از معراج شهدا

همه دانشجوهارو بلند کردیم..

خیلی اشفته بودم..

آخرین نفر بودیم...همش میرفتم اینور اونور..به بهونه این که شاید کسی مونده باشه..به بهونه این که لپتاپ و شارژرش رو بردارم و...

بغض گلومو گرفته بود.. دوست نداشتم برم...اخه یاد اتفاق پارسال افتادم...مادر شهید..بطری آب..هدیه شهید...یه تیکه کفنی که بهش داد...

دنبال یکی از خادمای شهدا بودم...یکیشون خیلی آروم یه گوشه نشسته بود تازه نمازش تموم شده بود...رفتم کنارش نشستم.. قضیه ی راهیان نور سال گذشته(اسفند92) رو تعریف کردم..بغضه خیلی اذیتم میکرد..سرمو زیر انداخته بودم که راحتتر صحبت کنم...

بهشون گفتم قدر خودتونو بدونید اینجا دعوت شدین..برا ما هم خیلی خیلی دعا کنید...(توی ذهنم اون خواسته م از شهدا می گذشت... دنبال نشون بودم...)... زود خداحافظی کردم بلند شدم چند قدم اومدم اونطرف تر...که صدام زد:خانوم...

برگشتم دیدم همون خادم الشهداست بلند شده بود اومده بود دنبالم...هیچی نگفت فقط دستمو گرفت تو دسش؛یه چیزی گذاشت کف دستم...

دستمو باز کردم دیدم یه تیکه کفن سفید گذاشته تو دستم...اصن نفهمیدم چی شده..تا چند دقیقه همه ش هق هق گریه بود و اشک ...

اصلا باورم نمیشد این تیکه کفن شهید گمنام دست من چیکار میکنه...اون لحظه از کجا اومد...

با همون گریه ها یه دونه از پلاکای متبرک رو که سهم خودم بود دادم بهش و گفتم اینو از طرف من یادگاری داشته باش و برام خیلی خیلی دعا کن...گفت مدتی که این جا خادم الشهدا بودم دوتا یادگاری بهم دادن یکی تسبیح یکی از زائرا بود یکی هم این پلاک تو...

برگشتیم...همه ش گریه می کردم.اصلا نمیتونستم خودمو کنترل کنم..همه م.ر باهام بود..مدام بهم میگفت آروم باش..

توی اتوبوس کنار پنجره نشستم م.ر کنارم بود..گریه هام ک کنترل نمیشد ولی م.ر مدام باهام حرف می زد...شروع کرد ب گریه کردم..میترسیدم حالش بد بشه هرکاری کردم آرم بشه نشد...فقط سرمون رو شونه هم بودو داشتیم گریه می کردیم... م.ر دست منو محکم گرفته بود اصلا ولش نمیکرد....اون لحظه بهترین خاطره ش برام..چندماهی میشه که گذشته اما از بهترین لحظه های زندگیم بود...

شهدا حواسشون به همه هست..حرف همه رو می شنون..فقط کافیه دقت کنیم...

یا الله یا رحمن یا رحیم ثبت قلبی علی دینک

اللهم جعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک

                                                                     راهیان نور بسیج دانشجویی -اسفند 93

  • یا فاطمه الزهرا
۲۸
دی

الهی، هب لی کمال الانقطاع الیک ...

من مانده ام و یک بغض بزرگ،

و دنیایی از آه و حسرت...

و تا آخر عمر...غصه

غصه ای از جنس بی لیاقتی خودم ...


درانصراف اجباری از حج عمره دانشجویی...

خیلی دلگیرم...

حوصله هیچ کس و هیچ کاری رو ندارم...

این بغض لعنتی شب و روز زندگی رو برام سخت کرده..

با این همه مشکلات..کم آوردم...

ولی باید گفت : حسبی الله
  • یا فاطمه الزهرا
۱۵
آبان

امسال  توفیقی بزرگ نصیبمان شد...

عزاداری ظهر عاشورا در فکه با حضور سردار قاسمی و سردار یکتا و حاج آقا شهیدی ..

عجب صفایی داشت..عجب صفایی داشت...

پابرهنه شدن بر خاک خونین شهدا..

به صف شدن برای نماز جماعت ظهر عاشورا در قتلگاه...

زانوی غم به بغل گرفتن،

اشک ریختن و

 سینه زدن برای حسین علیه السلام  

در جمع عزاداران مخلص حسینی ...


کربلا را باید از نزدیک دید؛

و فکه جاییست برای لمس کردن این حقیقت بزرگ....


دعاگوی تمامی دوستان ملتمس دعا بودیم....

  • یا فاطمه الزهرا
۰۱
مهر

 

"اگر کربلا دارالشفا است،
باید دردها را به کربلا برد 
تا شفا گرفت.
باید اهل درد شد و درد را شناخت تا درمان گرفت،
آنجاست که:
"خوشا دردی که درمانش حسین است"
معنا پیدا می کند.


برگرفته از کتب "رفاقت به سبک حبیب"

سخنرانی های حاج آقا سید حسین مومنی:

 


                               دریافت

 


                           دریافت

 

یه فایل صوتی:(از خاطرات  ) =ویژه طرح ولایتی ها:


                      دریافت

  • یا فاطمه الزهرا
۲۴
شهریور

 

آیت الله بهجت:
 
چهل روز مانده به  ، چله  بگیرید تا  دل و  چشمانتان برای سید الشهدا(ع) فراوان گردد.
 
 
آغاز #چله-حسینی...
 
 40 روز صبح زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام
 
از 25 شهریور تا 4آبان
 
اولین اقدام جهت ترک گناه با گفتن
 
"صلی الله علیک یا ابا عبدالله" :

 

                                     
                                         دریافت
 

 

 
  • یا فاطمه الزهرا
۱۹
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله توی ششمین جشنواره فرهنگی دانشجویان دانشگاه های علوم پزشکی کشور در رشته طراحی ،در بخش ویژه عترت پیامبر تونستم مقام برتر رو کسب کنم.که امسال ششمین جشنواره اوایل شهریور در دانشگاه شهیدبهشتی برگزار شد.


این هم پاداش دنیایی این طراحی :)

  


وقتی رفتم بالا؛اون حاج آقایی که سمت راست تصویر هست اول بلند بلند میگفت:

ماشاءالله... ماشاءالله....احسنت ... 

تبریک میگم...

این تشویق خاص یه دلیل خاص داشت که کاملا مشخصه :)

بعدش که تندیس رو از آقای فراهانی معاون وزیر بهداشت(آقای هاشمی) گرفتم رفتم کنار  حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا سید محمدحسن ابوترابی ( نایب رییس اول مجلس شورای اسلامی وایسادم و یه چند تا جمله گفتم که اون دیگه #محرمانه ست :)

اینم سندش:


  • یا فاطمه الزهرا
۱۹
شهریور

من مست نگاه تو ولی امر جهانم 

از ناخوشی حال تو آقا نگرانم

من نذر تو کردم همه‌ی هستی خود را 

تا زود سلامت بشوی نذر تو جانم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ قائدنا الامام الخامنه ای و اهلک عدوهم.

  • یا فاطمه الزهرا
۱۶
شهریور


گاه گاهی زیاد طولانی می شود
همان تنگی دل را می گویم...
امانم را می بُرد...
و مرا می بَرد تا انتهای دلتنگی حرم...
من می مانم و برق چشمانم
پر از اشک های تنهاییست ... برای نوازش پرنده غریب دلم...
تا 
شاید 
خمار حرم دوست بماند..
در این بی پنجره فولاد دلم...


میلاد ولادت امام رضا علیه السلام مبارک باد.

قرار بود امسال یه همچین روز بزرگی اونجا باشم

اما

نشد...

التماس دعا

#دل-نوشت 

  • یا فاطمه الزهرا
۲۶
مرداد

سلام علیکم.
بالاخره آقا محمدِ ما هم دنیا اومد...یه هفته ای که غیبت داشتیم پرستار آقا محمد و مادرش توی بیمارستان بودیم،خیلی اذیت شدن.داغون شدن توی بیمارستان..

الحمدلله بعد از یک هفته اجازه ترخیص دادن...
اینم پدر و مادر این کوچولو... 

www.afsaran.ir/link/ 

این خواهرزاده ی ما میخواد مثل خاله ش افسر جنگ نرم بشه..
اگرچه سرباز ضفر نیست ...و افسره :)

تاریخ تولد:

18 مرداد ماه 1393 ساعت 22:00

  • یا فاطمه الزهرا
۱۲
مرداد

چندیست هوای چشم من بارانی ست

هر خشت دلم بیانگر ویرانی ست

بیماری دوری از خراسان دارم؛

تجویز پزشک من:حرم درمانی ست...


یا امام رضــــــــــــــــا علیـه السلام 

دل همیشــــه غریبـــم هوایتـــــــ را کرده است...


آقا جان دل ما را تا ماه دگر راهی نیست...

از محرم بی قرارست...

به دنبال قراری تازه...

حال و هوای حرم است و بی قراری این دل...

------------

دوره طرح ضیافت دانشجویی عقب افتاد...

لابد بی حکمت نیست...الحمدلله

  • یا فاطمه الزهرا
۱۰
تیر


شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

***

چیست دلچسب ترین نعمت این شهرالله؟!

یک سحر وقت اذان، صحن ابا عبدالله...


التماس دعا

  • یا فاطمه الزهرا
۰۵
تیر


                     

داریم به نقطه ای می رسیم که باعلی باشیم یا نباشیم...


 حتما حتما حتما گوش بدید


                             ( حاج حسین یکتا)
                          دریافت
  • یا فاطمه الزهرا
۰۵
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 بالاخره ما هم آره...

 الحمدلله.. امتحانات تموم شد...
 چقد روزای سختی بود... امیدوام نتایج خوب بشه...
 البته با اعصاب نداشته که اعصاب خوندیم،دومین نمره ماکز کلاس شدم(نمره م عالی شده بود...) الحمدلله
 اما بقیه ش معمولیه...در حد گل مسی به ایران توی دقایق آخری شاهکار نبود :(
 شنبه هفت تیر ...بعد از امتحان قلب (آخرین امتحان) بود که با بچه ها قرار گذاشتیم شبش بریم سالن تلویزیونِ خوابگاه برا بازی ایران_آرژانتین ...
 اووووو چقد شلوق پلوق بود...
 همزمان که توپ می رفت سمت دروازه ی حریف ..به صورت ناخداگاه همزمان جیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ...
 تا اینکه توپ نزدیک دروازه بود...کل بچه ها بلند میشیدیم و جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ .....
 خلاصه همه بودیم... بچه اونوریا... بچه اینوریا(مذهبیا :) ) ...
دیگه اسم ایران وسط بود...

 *الان یه خبر ناراحت کننده بهم دادن...این بچه های بسیج همه ش خراب کاری می کنن... بریم ببینیم چیکار میکنیم... (این دفه نمیزارم با شعارای الکی و عمل نکردن بسیجمون رو به باد بدن... ).. 
الهی مددی
  • یا فاطمه الزهرا
۲۱
خرداد

  • یا فاطمه الزهرا
۱۶
خرداد

خدایا...

مولامون تنهاست...
طاقت دیدن مظلومیت دوباره رو نداریم...
خدایا این دولت خادم میخواد نه رییس..
نذار دندون تیز کنن برای ریاست مجلس و رهبری...
نذار آقامون تنهاتر بشه...
یارشو ازش نگیر....
  • یا فاطمه الزهرا